دوستت دارم تا ابد دوستت دارم تا همیشه مرا باور کن نازنینم تا ابدیت دوستت دارم عشقم

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!
اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!
گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !
از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!
چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!
چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!
صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!
اشکهایم را همه دیدند!
آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!
گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،
فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ،
حرفهای من بیچاره دروغین است!
حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ،
دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !
اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !
اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ،
جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!
آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !
گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ،
اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!
...
امشبم دوباره آومدم تا در اين صفحه ي سياه و غم گرفته چيزي بنويسم اما نمي دونم چي بنويسم براي کي بنويسم ؟
نمي دونم چرا سکوت اختيار کردن برم معنا و بوي عشق مي ده بوي ِ تو بويي که هرگز حس نکردم ثانيه ها از پس يکديگر مي گذرن و من نمي دونم که چرا منتظرم ؟
اي روياي شيرين من... اي آرزوي خفته ي من ...نمي دونم که چرا لحظه هاي شيرين زندگيم رو انتظارمي کشم... اما فقط مي دونم که اين لحظه ها را با نفس هام انتظار خواهم کشيد و با قطع نفس هام اين انتظار ها هم به پايان مي رسن ... اي روياي شيرين ِ فرداهاي دست نيافتنيِ من ... من تورو نفس مي کشم و عشق تو روهم با نفس هام دم و بازدم مي کنم... نمي دونم که چرا وقتي با زبان خودم برات مي نويسم هجوم اشک هام راه تنفس و استشمام عشقت را برام تنگ مي کنه اما مي دونم که اين اشک ها هم مخاطبي به غير از تو نداره ...
نمي دونم کي هستي و چي هستي ...و ندونستم از کجا اومدي و به کجا مي ري... اما تنها مي دونم که يکي از اقامت گاه هات خانه ي کوچيک و بي رياي قلب من بود نمي دونم به خواست خود قلب و روحت رو تواين کلبه ي بي نقش و نگار تهي از زندگي جا گذاشتي يا مثل هميشه درگير زندگي و روزمره گي بودي و حواس درگيرت اين کار را کرد... اما مي دونم و ايمان دارم که جايي که تو قلبت رو جا گذاشتي جايي مطمعنه و صاحب اين خونه از اين امانتي نگهداري خواهد کرد تا روزي صاحب اون رو پيدا کنه و آمانتش رو به اون باز گردونه هيچ نمي دونم چرا با اينکه مي دونم دگه ممکنه بر نگردي اما هنوز هم برات مي نويسم نمي دونم که اگر روزي بيايي تو رو خواهم بخشيد يا نه اما به خاطر امانت داري هم که شده من اين انتظار ها را باز استشمام مي کنم مي خوام بمانم... کجا نمي دونم موندنم دليل بر خود خواهي نيست... موندنم براي نگهداشتن ياديه که هر روز صبح با پيماني که بستم با يه تبسم زنده مي شه و هر شب با گريه ها و سيل اشک هام در بسترم به خواب مي ره يادي که نمي دونم از کدوم خاطر و کدوم تباره ولي براي زنده موندنم به اون نياز دارم يادي که شايد زنده نگه داشتنش گناهيه که به دوش مي کشم و نفس تنگي هام نيز شايد به دليل سنگينيه اين گناهه...
بهانه ي نفس کشيدن دنياي خاکيم ...مي دونم که نگه داشتن تو در قلبم چه درد ناکه اما اين روخوب مي دونم که فراموش کردنت درد ناکتره...
از خاطرات و گرمي دستات نمي گم چون هرگز آونها را لمس نکردم اما من امشب از يادي مي گم که نه تنها اون ياد را لمس کردم بلکه اون رو حس کردم و بار ها نوشيدم و قورت دادم براي نوش دارو يا مرحمي که براي زخمم باشه ...زخمي که تو شايد بر نهادنش سهم نداشتي اما گناهت هم کمتر از غريبه ها نبود اونهايي که زخم گذاشتند و تو مرحم را گرفتي ... زخمي که بي تو و مرحمت مدت هاست که خون ريزي مي کنه ...زخمي که تنها اميد مردن و زندگي دوباره ام به اونه، نه زيبا ترين شعر من از زخم هاي کهنه. سخن نمي گم چون ديگه به اونها عادت کردم از زخمي حرف ميزنم که نه تنها عميقه و راه نفس کشيدن را برام تنگ مي کنه بلکه با هر سوز و زخم زبوني خون رو تو رگهام منجمد مي کنه. دست هام بي جونه براي در آغوش کشيدنت،اما قلب زخميم هنوز هم مي تپه و تنها دليلش همين انتظاريه که توي سطر ها برات گفتم انتظار غريبي که خودم هم اون رو نمي شناسم نمي دونم چرا بين اين همه دوستان و آشنايان به ظاهر دلسوز اين ها رو براي تو مي نويسم باور کن نمي دونم شايد اين نوشتن تنها آرامشيه که با اون روح مهمونت در جسمم احساس رضايت مي کنه. اي معبود شب هاي دلبستگي و هاديه شب هاي سر درگمي. حالا نفس هام رو حبس کردم تابرا يه لحظه تو رو استشمام نکنم مي بيني چه سخته زندگي بدون تو يعني مرگ يعني راه بمبستي براي نفس هايي که بي بهونه هر ثانيه دم و باز دم مي شه پس چطور فراموشت کنم تو رفتي بي اينکه بدوني 'بي تو يه روز تو اين فاصله ها خواهم مرد' اصلا نمي دونم آيا تو کلبه ي تنهايي من را مي بيني يا نه ؟ آيا اصلا حرفاي نوشته شده روي ديوار دلم رو تو اين صفحات سياه مي خوني يا نه ؟
به حرمت دل بخون دلي که مدت هاست اينجا جا گذاشتي...شايد اين خوندنت تنها راهي باشه که يادم رو در خاطرت زنده نگاه داره ...
:) عشق جدیت مبارک:)
من میمونم پای عهدم:)
آخرين تپش در قلبم تويي اي نازنينم آخرين اشك بر روي گونه هاي خيسم تو هستي.تو آخرين عشق در پيكر بي جانم هستي آخرين اميد در ميان همه ي نا اميديم هستي تو آخريني و من هنوز درابتداي راه تو .تو آخرين موج در درياي طوفاني و من هنوز بسان قايقي سر شكسته از امواج در ابتداي ساحل تو آخرين قله اي من هنوز تپه اي در ميان صحرايم آخرين ديدار تويي من هنوز در انتظار لحظه ي ديدار بي خوابم
دوستت دارم تا ابد,عاشقتم تا همیشه,خیلی دوستت دارم,تا ابد دوستت دارم,تا ابد صاحب قلبمی,خیلی بی وفایی دوستت دارم,اس ام اس دوستت دارم تا ابد,عاشقتم نازنینم,دوستت دارم بی وفا نامرد,خیلی دلم گرفته بی وفا,اس ام اس خیانت جدایی
سلام....خوش امدین.....پروفایل فعاله(بروز شد)